ღ❤ღعشق و دوریღ❤ღ

عاشقونه سروناز و کلاه قرمزی

عشق یعنی اینکه وقتی یه اس ام اس ازش میاد حتی قبل اینکه بدوونی چی نوشته لبخند میاد روی لبت،

 

                               همینکه یه لحظه بهت فک میکرده واست اندازه ی دنیا ارزش داره                                                                            

                                                                           ***  

   من ناخدای عشقم ، طوفان حریف من نیست / من عاشق تو هستم / مجنون رقیب من نیست . . .

                                                                           ***

  

بگـذار سرنوشت هـر راهی را کـه میخواهـد برود، مـا راهمـان جداست

این ابـرهـا تـا میتواننـد ببـارنـد، مـا چتـرمان خداست . . .

***

 

درفصل تگرگ عاشقت میمانم / با ریزش برگ عاشقت میمانم

هر چند تبر به ریشه ام میکوبی / تا لحظه مرگ عاشقت میمانم . . .

***

 

آسمان جای عجیبیست نمیدانستیم / عاشقی کار غریبیست نمیدانستیم

عمر مدیون نفس نیست نمیدانستیم / عشق کار همه کس نیست نمیدانستیم ...

 

 

                                                    

 

 

 

 

تاريخ 5 / 8 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

عاشق بارونم خیلی زیاد ولی کاش.......

توهم پیشم بودی

دوتایی قدم زنون ، زیر بارون....واااااای خدای من......

عشقم ... متنظرت میمونم تا یه روز پاییزی ، زیر همین بارون دستاتو بگیرم...

                          

 

تاريخ 5 / 8 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

بـﺎﺱ ﺑﻪ ﺑـﻌﻀﯿﺎ ﮔـﻔﺖ: ﺩﺭﺳﺘــﻪ ﮐـــﻪ ﻭﻗﺖِ ﺷـــﺎﺥ ﺑﺎﺯی
ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻥ ,

ﺷﺎﺧﺖ ﺭﻭ ﻧــﺸـﮑــﻮﻧـﺪﻡ ؛
ﻭﻟــــﯽ ﻫـــــــﻮﻝ ﺑﺮﺕ
ﻧـــــــــﺪﺍﺭﻩ

ﻧـﻪ ﺍﯾـﻨـﮑــﻪ ﻧـﺘﻮﻧﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ , ﻧـــــﻊ

ﻃــﺮﻓــــﺪﺍﺭ ﺣــﻘﻮﻕِ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﻋــــﺰﯾـــﺰﻡ !!!!

 

 

تاريخ 5 / 8 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

 

                                                                    

 

 

وقتی آدم ها فقط هنگام نیاز ...
به یاد شما می افتند ..
ناراحت نشوید !
به خودتان ببالید که مانند یک شمع ....
در هنگام تاریکی ...

                                         به ذهن آن ها خطور می کنید .. !!

 

 

تاريخ 4 / 8 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

 

واقعا نمی دانم كه با چه بیانی زیبایی عشق تو را بسرایم

تمام غم های من با لبخندی كه بر لبهای شیرینت نقش می بندد از بین می رود

تمام شیرینی زندگی ام با كوچكترین غمی كه بر چهره تو می نشیند محو می شود

عشق من لحظه ای نیست كه در یاد تو و غرق در خیالت نباشم

گلم نمی دانم چطور بگویم كه چقدر دوستت دارم

و چه اندازه میزان محبت تو در دلم ریشه افكنده است

فقط آرزو میكنم كه زندگیم حتی برای یك لحظه هم كه شده

كوتاه شود و تمام آن را در كنار تو باشم

روز به روز كه می گذرد آتش محبتت در دلم بیشتر می شود

و من به خاطر این محبت تو از صمیم قلب می گویم كه

  امیرم ...با تمــامــ وجـــود دوستت دارم


تاريخ 30 / 7 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

یه دوست پسر هم نداریم....




يه دوست پسر هم نداريم بهمون پيشنهاد بيشرمانه بده ، ماهم کلي کولي بازي در بياريم
يه دوست پسر هم نداريم مجبورش کنيم اسم مارو رو بازوش خالکوبي کنه

يه دوست پسر هم نداريم با وضع فجيع برم بيرون همه بگن تو چرا اين شکلي شدي بگم اوني که بايد بپسنده پسنديده
يه دوست پسر هم نداريم قاصدک ببينيم بپريم روش بگيم واي ازش خبر آورده

يه دوست پسر هم نداريم از سربازي معاف باشه هر روز بهش بگيم سربازي واسه تو لازم بود خيلي لوس بار اومدي
يه دوست پسر هم نداريم شارژ ايرانسل بده بهمون بگه خطت رو شارژ کن زود به خودم زنگ بزن

يه دوست پسر هم نداريم هر روز بهش بگيم اي کاش رشد عقلتم مثل رشد سيبيلت بود
يه دوست پسر هم نداريم هميشه حرفمون رو گوش کنه نه فقط موقعي که بهش مي گيم ديگه به من زنگ نزن

يه دوست پسر هم نداريم بگه چه خبر عزيزم بگيم داري بابا ميشي
يه دوست پسر هم نداريم هي واسش از جذابيت آقايون کچل بگيم که آخر سر بره دونه دونه موهاشو بکنه جذاب شه

يه دوست پسر هم نداريم هي بهش بگيم من n تا خواستگار دکتر دارم زود باش تکليف منو روشن کن
يه دوست پسر هم نداريم که ديگه هي نگيم من به عشق اعتقادي ندارم

يه دوست پسر هم نداريم هي انگشتمونو بزنيم به پهلوش دو متر بپره بخنديم بهش
يه دوست پسر هم نداريم با شماره دوستش امتحانمون کنه ما هم سربلند از امتحان بيايم بيرون

يه دوست پسر هم نداريم وقتي ناراحتيم الکي از اين حرف هاي اميد دهنده بزنه مثلاً همه چي آرومه و اينا
يه دوست پسر هم نداريم بهش بگيم مي خوام پرايد بخرم بگه بقيه پولشو من مي دم 206 بخر

يه دوست پسر هم نداريم که ثانيه به ثانيه يادآوري کنه که ما فقط دوستاي معمولي هستيم
يه دوست پسر هم نداريم خودمونو واسش لوس کنيم بگه خبه خبه اداي احمق ها رو در نيار

يه دوست پسر هم نداريم يه کم شعور داشته باشه به شعورش توهين کنيم
يه دوست پسر هم نداريم بهمون بگه مواظب خودت باش از پياده رو برو رسيدي خونه تک بزن

يه دوست پسر هم نداريم نگران اين باشيم که يه وقت تو برنامه هاش سفر يه هفته اي به تايلند نزاره
يه دوست پسر هم نداريم وقتي عصباني هستيم با فاميل صداش کنيم مثلاً گوش کن آقاي فلاني

يه دوست پسر هم نداريم برادرزاده ي 6 سالمون نياد بگه عمه فکر کنم هيشکي تورو دوست نداره
يه دوست پسر هم نداريم سرما بخوره هي قربون صدقه صداي گرفتش بريم

يه دوست پسر هم نداريم اس ام اس عاشقونه بفرسته واسمون به جاي جواب عاشقونه گير بديم اين اس ام اس رو کي برات فرستاده؟ هـــــــــــــا؟؟؟؟

يه دوست پسر هم نداريم شب ها آرزوي وصال کنه روزها آرزوي فراق
يه دوست پسر هم نداريم آرزوهامونو بهش بگيم اونم الکي بگه خودم همش رو بر آورده ميکنم

يه دوست پسر هم نداريم بدونه اس ام اس رو فقط نميخونن بلکه جواب هم ميدن
يه دوست پسر هم نداريم هي سفر کاري با دوستاش بره شمال

يه دوست پسر هم نداريم از ترس ترور شخصيتي بخاطر سيبيل هامون هر دو روز يه بار بريم آرايشگاه
يه دوست پسر هم نداريم برامون آواز بخونه با صداي نکرش

يه دوست پسر هم نداريم تو خيابون گربه ببينيم بپريم بغلش بگيم واي ببخشيد از ترس بود
يه دوست پسر هم نداريم درک صحيحي از زمان داشته باشه. ميگه 10 دقيقه ديگه زنگ ميزنم هفته ي بعد زنگ نزنه

يه دوست پسر هم نداريم وقتي ميگيم داره واسم خواستگار مياد ناراحت بشه نگه چه خوب
يه دوست پسر هم نداريم هر روز بهش بگيم تو ديگه مرد شدي وقت زن گرفتنته

يه دوست پسر هم نداريم هر وقت ميره مسافرت شارژر گوشيشو جا بزاره تا برگرده گوشيش خاموش باشه هر غلطي خواست بکنه
يه دوست پسر هم نداريم که وقتي خسته ميشيم کيفمون رو برامون بياره

يه دوست پسر هم نداريم که يکي جز مامانمون شمارمونو از حفظ باشه
يه دوست پسر هم نداريم پاي رقيب که مياد وسط به جاي اينکه بگه انتخاب با خودته يه ذره مبارزه کنه خب

يه دوست پسر هم نداريم از اينترنت بدش بياد اوقات فراغتش رو با ما بگذرونه نه با کامپيوترش
يه دوست پسر هم نداريم باهم تخمه بخوريم هي پوستاشو تف کنيم رو سرو صورت هم

يه دوست پسر هم نداريم هي گازش بگيريم جاي دندونامون يادگاري بمونه
يه دوست پسر هم نداريم بوتيک داشته باشه هي بريم از مغازش جنس برداريم به عنوان هديه

يه دوست پسر هم نداريم دو تا ماشين داشته باشه يه زوج يه فرد. هر روز بريم بيرون نه يه روز درميان
يه دوست پسر هم نداريم نصفه شب اس ام اس هاي محبت آميز برامون بفرسته صبح بيدار شديم بخونيم کيف کنيم

يه دوست پسر هم نداريم وقتي با گريه بهش زنگ مي زنيم نگه هر وقت زر زرت تموم شد بهم زنگ بزن
يه دوست پسر هم نداريم نگه هروقت با همراه اول زنگ زدم فقط حرف هاي مهم رو بگو، چرت و پرت خواستي بگي بگو با ايرانسل ساعت 12 شب به بعد زنگ بزنم

يه دوست پسر هم نداريم بشينيم عکس هاي بچگيشو ببينيم و به درگاه خدا دعا کنيم لااقل بچه ش اين شکلي نشه
يه دوست پسر هم نداريم کوچه علي چپ رو نشناسه

يه دوست پسر هم نداريم بهش بفهمونيم خاطراتش رو واسه خودش نگه داره هي نگه من اينجا خاطره داشتم من با اين آهنگ شب هايي داشتم. ما خانم ها حسوديم بفهميد

يه دوست پسر هم نداريم وقتي با يه دختر حرف ميزنه هي وشگونش بگيريم که يعني بسه جمع کن خودتو
يه دوست پسر هم نداريم يه هفته قبل تولدمون غيب بشه گوشيش خاموش بشه يه هفته بعد از تولد دوباره ظهور کنه بگه عزيزم تصادف کرده بودم

يه دوست پسر هم نداريم تو ماشين آهنگ شيش و هشت بزاريم کله هامونو باهم تکون بديم
يه دوست پسر هم نداريم موقع انتخاب واحد بگه عصر کلاس برندار که باهم بريم بيرون

يه دوست پسر هم نداريم پفک بخوريم يواشکي دستامونو بماليم به صندلي هاي ماشينش
يه دوست پسر هم نداريم اول آشنايي شماره ايرانسل بديم بهش دو روز بعد از آشنايي همراه اول

يه دوست پسر هم نداريم خوش سليقه باشه ما رو انتخاب کنه
يه دوست پسر هم نداريم موبايلمون هميشه تو دستمون باشه ديگه هي گم نشه

يه دوست پسر هم نداريم حتي گاهي گوشيمونو يهو بگيره بگرده بيبينه خيانت ميانت نمي کنيم که
يه دوست پسر هم نداريم دستامونو بگيره محکم تو دستاش بگه حالا اگه زورت ميرسه بکشش بيرون

يه دوست پسر هم نداريم شماره تلفنش بشه همه ي پسوردامون
يه دوست پسر هم نداريم که تهديدش کنيم يا ديگه نبايد سيگار بکشه يا اگه ميکشه منم بايد باهاش بکشم

يه دوست پسر هم نداريم که هيچ، دوست معموليشم نداريم دلمون خوش باشه...

تاريخ 30 / 7 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

 

گــــاهی نـــــیاز داری بــــه یــــه آغــــــوش بــــی منـــــت

کــه تــو رو فقـــط و فقـــط واســــه خـــودت بخـــــواد

کــه وقـــتی تــو اوج تـــــنهایی هســـــــــتی

بـــا چشـــــــماش بــــــهت بــــــگه

هـسـتم تــا تـه تـهش ! هــستی ؟

 

تاريخ 30 / 7 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

      

                   باز پاییز از راه رسید..             

    فصل جدایی...فصل آشنایی من و تو...

     انگار همین دیروز بود...

            غروب آبان ماه...زیر درخت چنار پاییزی...

             انگاه که بوی عطر برگ باران زده از کوچه باغ خاطره سرک میکشید...

                         صدایی صدایم زد..آری صدای تو بود..

            جرقه نگاه بارانی ات با چشمانی مست و خمار در دلم شعله ای افکند...

                           با همان نخستین نگاه قلبم را تصاحب کردی...

               و اکنون...!!!

        بار دیگر پاییز است و من به یاد ان روزها برای جای خالیت آه میکشم...!!

 

تاريخ 30 / 7 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |


ادامـــه مطلب
تاريخ 29 / 7 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

 

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم... ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود... اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم.

می دونستیم بچه دار نمی شیم. ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمی خواستیم بدونیم. با خودمون می گفتیم، عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه. بچه می خوایم چی کار؟ اما در واقع خودمونو گول می زدیم. هم من هم اون، چون هر دومون عاشق بچه بودیم.

تا اینکه یه روز؛ علی نشست رو به رومو گفت: اگه مشکل از من باشه، تو چی کار می کنی؟

فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم. خیلی سریع بهش گفتم : من حاضرم به خاطر تو روی همه چی خط سیاه بکشم.

علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد.

گفتم: تو چی؟ گفت: من؟

گفتم: آره... اگه مشکل از من باشه... تو چی کار می کنی؟

برگشت و زل زد به چشامو گفت: تو به عشق من شک داری؟ فرصت جواب ندادو گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم.

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره.

گفتم: پس فردا می ریم آزمایشگاه.

گفت: موافقم، فردا می ریم.

و رفتیم ... نمی دونم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. اگه واقعا عیب از من بود چی؟!

سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم...

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه. هم من هم اون. هر دو آزمایش دادیم تا اینکه بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره...

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید... اضطرابو می شد خیلیآسون تو چهره هردومون دید.

با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس.

بالاخره اون روز رسید. علی مثل همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب آزمایشو می گرفتم... دستام مثل بید می لرزید. داخل آزمایشگاه شدم...

علی که اومد خسته بود. اما کنجکاو ... ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه. فهمید که مشکل از منه. اما نمی دونم که تغییر چهره اش از ناراحتی بود یا از خوشحالی ...

روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد.

تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود، بهش گفتم: علی، تو چته؟ چرا این جوری می کنی؟

اونم عقده شو خالی کرد و گفت: من بچه دوس دارم. مگه گناهم چیه؟! من نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم.

دهنم خشک شده بود و چشام پراشک. گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری...

گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی. پس چی شد؟

گفت: آره گفتم. اما اشتباه کردم. الان می بینم نمی تونم. نمی کشم...

نخواستم بحثو ادامه بدم... دنبال یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم و اتاقو انتخاب کردم...

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم تا اینکه علی احضاریه آورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم یا زن بگیرم!

نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم، بنابراین از فردا تو واسه خودت؛ منم واسه خودم ...

دلم شکست. نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم، حالا به همه چی پا زده.

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم. برگه جواب آزمایش هنوز توی جیب مانتوام بود. درش آوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم.

احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون...

توی نامه نوشته بودم:

علی جان، سلام

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی. چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا می شم.

می دونی که می تونم. دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی شه جدا شم. وقتی جواب آزمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه باور کن اون قدر برام بی اهمیت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم...

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه...

توی دادگاه منتظرتم...

تاريخ 29 / 7 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

 

مــن بی تو بودن را…


با پرنده های ایوان… با دو خط شعرِ شاملو…


با ابرهای نمناک آسمان…

 
با غزلی از حافظ به همین سادگی به سر میکنم.

 

تاريخ 28 / 7 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

میخوام از دلتنگی بنویسم
دلِ تنگی که...
حرف زیاده
پاییز، برگها، بارون و یه غروب روز جمعه


گویای همه ی دلتنگی های من...

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

                                         

 

                           
                   

تاريخ 28 / 7 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

 

نویه روز عشق و دیوونگی و محبت و فضولی داشتن با هم قایم باشک بازی می کردن

نوبت به دیوونگی که رسید همه را پیدا کرد اما هر چه گشت از عشق خبری نبود

فضولی متوجه شد که عشق پشت یه بوته گل سرخ قایم شده دیوونگی رو خبر کرد و

دیوونگی یه خار بزرگ برداشت و در بوته ی گل سرخ فرو کرد صدای فریاد عشق بلند

شد وقتی به سراغش رفتند دیدند چشماش کور شده و دیوونگی که خودشو مم

مقصر
می دونست تصمیم گرفت که همیشه عشقو همراهی کنه و از اون به بعد دیوونگی شد عصای عشق...


 

 

تاريخ 28 / 7 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

صفحه قبل 1 ... 36 37 38 39 40 ... 44 صفحه بعد

miss-A