ღ❤ღعشق و دوریღ❤ღ

عاشقونه سروناز و کلاه قرمزی

مــن همــانمـ !

پــســري كهـ برای داشتنـت ،

تمــام شب را بیــدار می مانــَد ...

و بــا تویی كهـ /نیستــی/ حرف میزنــد ... !

پــســري كهـ ...

زانو میزنــد لبهـ ی تختـش ،

چشمــانش را می بندد ،

و تنهــا آرزویش را 

برای هزارمیـن بار بهـ خــدا یاد آور میشود ...

و خدا همـ

مثل همیشهـ لبخــ:)ـند میزند ...

از اینكهـ 

تـــــو 

آرزوی همیشگــی من بودی!...

تاريخ 4 / 1 / 1392برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

آغوش بعضے هــا ...

علم را زیـر سوال مے برد !

آنقدر آرامت مے کند ...

کـہ هیـچ مُسکنے ...

جــایش را نمے گیرد...

تاريخ 2 / 1 / 1392برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

تو روز و روزگار من   بی تو روزای شادی نیست

تو دنیای منی اما... به دنیا اعتمادی نیست

 

تاريخ 2 / 1 / 1392برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

 

بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی ... خسته نمیشوی !
بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی ... عادتــــ نمیشوند !
بعضـی ها هرچه تکرار شوند ... باز بکرند و دستــ نـخورده !
دیده ای ؟!
شنیده ای ؟!
بعضـــی ها بی نهایتـــــــــــــــند !

تاريخ 2 / 1 / 1392برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

 


كاشـــ ــ ــ ـكي امسال 
.

" تو "
.

را به من عيــــــــــــــــــــ ـ ـ دي ميدادند!!!

 

+سرونازم دلم بدجوری برات تنگ شده .. کاش کنار هم بودیم تو این روزا...

دووست دارم..

تاريخ 30 / 12 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

 خدایا صدامو میشنوی...؟!

 

سلام خدا جون
صدام به عرشت می رسه؟
من و این پایین میون این همه نقاب وآدمک های رنگارنگ می بینی؟

 



می دونم که می بینیم و صدام و می شنوی
چون هنوزم دستم و گرفتی و نفس کشیدنم بخاطر وجودت توئه.

 

خدایا…
زخم هام و چی؟
اونارو می بینی و هیچی نمی گی؟
این حق من بود که همیشه صدات کردم و کمک خواستم ازت؟



خدایا تا حالا دلتنگ شدی؟
درکم می کنی چه اندازه دلتنگ عزیزترینم هستم؟
زخم های جسم من مهم نیست
زخم های دلم هم به کنار
با این همه دلتنگی تو بگو چه کنم؟؟



خدایا…
دیشب تا سپیده صبح، خیره به اسمونت بودم
حسم کردی؟

اشکام و دیدی؟
اشکایی که طعم خون می داد…
اشک هایی که هیچ کس جز تو تماشا نمی کنه!!
اشک هایی که از حرف های نگفته جاری می شوند…
اشک هایی که طعم خون می دهند و خفقان تنهایی….
 


خدایا…
این همه درد را می بینی و چیزی نمیگی؟!
من اما هنوز امید دارم…
آدمهایت تا به کِی میخواهند بد باشند و بدی کنند؟؟!!

 

تاريخ 30 / 12 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

می گویند بهـــار در راه استـــ
وقتی که نیستی تمام قلکـــ های جهان هم که جمع شوند
نمی شود دلتنـــگی را فروختـــ

اما اگر تـــو بهار را جشن گرفته ای
من نیز به حرمتِـــ شادیتـــ امشبـــ تمـام خاطراتم را آتش خواهم زد . . .

اصـــلا تمامِ سال برای تـــو
من در لحظه ای زنـــدگی میکنم که درگـــیر شـدم . . .

تاريخ 29 / 12 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

 تو نباشی چشمام برات گریونه دنیا بدونه تو برام زندونه 

دستات اگه دستام و تنها بزاره شب و روزم لحظه ای اروم نداره 

تو که بارونه تو چشمام و می بینی لحظه لحظه ها رو کنارم می شینی

تو که مثله گریه ارومم میکنی تو نباشی دله من و خون میکنی 

جز تو هیچکسی و درده عاشقی و غصه های من و خنده های من و گریه های من و لحظه های من و ندیده و نشنیده و وقتی تو

نیستی من میشم بین این ادما مثله یه غریبه و تو همهمه ها گم میشم دنباله تو دنباله تو ....

تو نباشی کی حسم و بدونه تو گوشه من اروم از عشق بخونه درکم کنه وقتی که غمگین و تنهام لمسم کنه دست بکشه توی موهام صدات

همیشه می پیچه توی سرم دوست دارم فقط تو باشی دورو برم حس می کنم بوی تو رو روی تنم تو نباشی منم و چشمای ترم

جز تو هیچکسی و درده عاشقی و غصه های من و خنده های من و

گریه های من و لحظه های من و ندیده و نشنیده و وقتی تو نیستی من میشم بین این ادما مثله یه غریبه و تو همهمه ها گم میشم

دنباله تو دنباله تو ......


     تو نباشی....

تاريخ 29 / 12 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

 

دوست داشتنی ترین رابطه ها ،
رابطه هایی دو طرفه اند ...!
یعنی .........
هر دو میکوشند برای ادامه دار شدنش ...!
هر دو خطر می کنند ...!
هر دو وقت می گذارند ...!
هزینه می کنند ...!
هر دو برای یک لحظه بیشتر،

در کنار هم بودن با زمان هم میجنگند ...!

تاريخ 26 / 12 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

 

آدم باید یکی رو داشته باشه که ...
هر چقدر هم از دستش عصبانی و قهر بودی ..
بگه ..
قهر بسه دیگه عشقم،
وقتی اومدم خونه بغلم کن…لطفا...

تاريخ 26 / 12 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

 

آدم ها باید توی زندگیشان پای خیلی چیزها بایستند.
پای حرف هایی که می زنند، قول هایی که می دهند،
اشتباهاتی که می کنند،
احساساتی که بروز می دهند،
نگاه هایی که از عمق جان می کنند،
نوازش هایی که با سرانگشتانشان می کنند،
دوستت دارم هایی که می گویند،
زندگی هایی که می بخشند،
عشق هایی که نثار می کنند.

آدم ها باید توی زندگیشان پای انتخاب هایشان بایستند.
زندگی مواجهه ی ابدی آدم هاست با انتخاب هایشان....

 

تاريخ 26 / 12 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

 

شاید بهار دیگه تو قصر آرزوهام پیشت نشسته باشم
یا شایدم تو غربت واسه همیشه بی تو چشمامو بسته باشم
شاید بهار دیگه تمامه ارث عشقت به من رسیده باشه
یا شایدم که لبهام به جای لبهای تو خاکو بوسیده باشه
واسه زمین و زمون یه روزی آرزو بد ازهم دیگه جداشیم
شاید بهار دیگه ساله جدیدو باهم سره یه سفره باشیم

 

تاريخ 24 / 12 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

  benevis%20%5BAloneBoy.com%5D بگذار دست کم چیزی باشم

 اگر نمی توانم همیشه مال تو باشم

اجازه بده گاهی، زمانی از آن تو باشم

و اگر نمی توانم گاهی، زمانی از آن تو باشم

بگذار هر وقت که تو می گویی، کنار تو باشم

اگر نمی توانم عشق راستین تو باشم

بگذار باعث سرگرمی تو باشم

اگر نمی توانم دوستخوب و پاک تو باشم

اجازه بده دوست پستو کثیف تو باشم

اما مرا اینطوری ترک نکن

بگذار دست کم چیزی باشم

“شل سیلور استاین”                             

تاريخ 23 / 12 / 1391برچسب:,سـاعت نويسنده سـَروِنازــ♥ــاَمیررِضا| |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 44 صفحه بعد

miss-A