ღ❤ღعشق و دوریღ❤ღ
عاشقونه سروناز و کلاه قرمزی
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده... اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم باور نمیکنم اینک بی توام کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم... کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن هانه هایت... کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ، کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ، چشمهایم را بستم و باز واستم بگویم بی خیال ، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم... میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ، میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو بازم به سراغم آمد ، میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ... بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست.... هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ، چشمهایم را بستم و باز واستم بگویم بی خیال ، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم... میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ، میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو بازم به سراغم آمد ، میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ... بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست.... میخواهمتـــــ ایـــن روز هـــا دلگـــــــرمـــی مــــی خـــوام وگـــر نـــه چیــزی که زیـــاده ، ســرگــــــــرمی به راستی چه سخت است خندان نگهداشتن لب ها؛ در زمان گریستن قلب ها و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی؛ و چه دشوار و طاقت فرساست، گذراندن روزهای تنهایی؛ در حالی که تظاهر می کنی هیچ چیز برایت اهمیت ندارد؛ اما چه شیرین است در خاموشی و خلوت، به حال خود گریستن.. و فقط خداست ، آرام بخش دلها تنها باشی روز تعطیل باشد غروب باشد باران هم ببارد احساس میکنی بلاتکلیف ترین آدم دنیا هستی...!! میخواهمتـــــ ولی... دوری... خیلی... خیلی... دور نه دستم به دستانت میرسد... نه چشکانم به نگاهتــــــــ... مے شَـــــود ڪَمـــے بـــــــﮧ يـادَم بـاشے ؟ ؟ ؟
بعد از اسمم ویرگول بگذارد! کمی مکث کند و بگوید:خوبی؟ آن وقت هیچ نمی گویم،فقط از گریه منفجر می شوم!
می خنـــــــدی، قندهـــــــای عالـــــــم در دلـــــــم آبــــــــــ مـــــــی شود لبخند شیرینتـــــــــــ پایـــــــان روزگـــــــار تلخ من استــــــــــــــ ........... در خــيــالــم بــا خــيــالــت بــي خيــال عــالــمــم کاش انتظار برای داشتن تو هم مثل چراغ های قرمز محل ما بود تا یک دفعه از ای همه ی من تو کیستی ک میان سطر سطر واژه هایم دلبری میکنی می دانـــم روزی می آیی تنهــــــایی ام را از من می گیری در پلاستیک زبــــاله می گذاری ساعت نـــــُه شب دم در ! می دانم به اندازه تمام روز های نبودنت بودنت را به رخ روزگار خواهی کشید ! نمی دانم چه روزی / چه ساعتی / زیر کدام ابر بارانی جلوی کدام کافی شاپ تــــو را خواهم دید ! فقط می دانم ما با تختخواب های جــــــدا وقتی عشقش عصبانیــ ِ, ناراحتــِ , میخواد داد بزنــِ وایسه روبروش بگه :
نَــــــــــــــــــﮧ . . !
نِمے خــواهَـــــــم تَمـــــامِ مَـــــــטּ شَـــــــوے . . .
مے دانَــ ــــ ـ ــــ ـ ـــ ــ ـ ــ ـم . . .
ڪــار دارے ، ، ،
سَـــــــرَت شُلــــــــوغ اســــــت . . .
امّــــــا اينڪِـــــــــﮧ ،
فَقَــــط لَح ــــــــــظِــــﮧ اے بـــــﮧ ذِهنَــــت خُطـــــــور ڪُـنَــــــد ،
ڪِــــــﮧ يڪــــ جــــايـــے
ڪَســـــــے . . .
وَقــــــتِ خــوابَـــــــش ، ، ،
بَــــــــــراےِ تـــ ــ ـــ ـ ــــ ــ ـ ـ ــو اشڪ مے ريـــــــزَد . . .
ڪــافيســـــت .
ايــטּ روزهــ ـ ـا دُنيــــــــــا ،
دنيــــــاےِ بــے قَـــــراريهـــــــــاستـــ ..
مهم نیست به چه نامی
فقط میم مالکیت را به آخرش بگذار
می خواهم باور کنم ، مال تو هستم…
همه ی اعداد می پرید و صفر میشد .........
تو کدامین آیه ای ک با نبودنت واژه هایم را لال می کنی
نیایی چادر شب بر سر واژه هایم میکشم
بیا و بخند
بخند و درد هایم را دار بزن
مفت چنگت، بزن،زخم بزن بر ساز دلم
اما
تصدق چشمهایت،
کمی بخند
بخند ک در تبِ تندِ دوریت
هذیان مینویسم.
رویای مشترک می بینیـــم... !
تو چشام نیگا کن , بهت میگم تو چشام نیگا کن
حالا داد بزن , بگو از چی ناراحتی
بعد عشقش داد بزنه , گله کنه , فریاد بکشه , گریه کنه
حتی با مشتای زنونَش بکوبه تو بغله مَردش
آخرش خسته میشه میزنه زیر گریه
همونجا باید بغلش کنه
نذاره تنها باشه
حرف نزنه ها , توضیح نده ها
فقط نذاره احساس کنه تنهاست
مَرد باید گاهی وقتا مردونگیشو با سُکوت ثابت کنه...
miss-A |